قدس آنلاین، گروه استان ها، حسن شکیب زاده_ امروز جمعه است؛ علی رغم بارش برف شب گذشته که راههای مواصلاتی تعدادی از روستاهای استان قزوین را بسته، اتفاق خاصی نیافتاده است، اما زلزله که قرار است حالا حالاها به گردشگری اش در کشور ادامه دهد، هفته ی گذشته سَرَکی هم به قزوین زد.
به نظر می رسد نخستین پیام این زلزله ها به خودِ ماست؛ مایی که باور کنیم حوادثی از این دست هر لحظه در کنار ماست و هر آن ممکن است فاجعه ی کرمانشاه، بم، منجیل و بویین زهرا را برایمان رَقَم بزند.
حوادثی که تَبَعات آن هنوز هم در جامعه و زندگی روزمره ی بسیاری از خانواده ها مشاهده می شود.
پس حالا که قرار است کمی هم به این مهم اندیشه کنیم، کلاهمان را قاضی کرده و ببینیم که ما هم اکنون کجای کاریم و اگر این حادثه ی سیاه برای شخص ما رَقَم زده شود چگونه خواهیم بود.
در گذشته و حال، همواره مشاهده می شود مسوولیت هایی است که به درستی و یا به غلط و از روی باندبازی و خط بازی و به هر تدبیر دیگری، به افراد سپرده می شود و یا افراد به طرق و حیل مختلف به دست می آورند تا شاید نقشی در رفع مشکلات و بهبود وضع مردم و جامعه(خود) داشته باشند، اما واقعیت چیست؟ آیا همین آدمهای اشغالگر مَسنَدهای اجتماعی و فرهنگی به این مهم می اندیشند که روزی هم بایستی درگیر قضا و قدر اللهی شده و شاید در حادثه ای زلزله گونه بساطشان جمع و همسفر پیشینیان خود بشوند؟
روزگار عجیبی داریم؛ گاهی فکر می کنم این حرفها امروزه پَشیزی برای این دست از آدمها ارزش ندارد و آن کنند که صلاح بزرگان و منافع خودشان در آن رَقَم خورده است.
راستی تا حالا شنیده اید یک پست و مقامی را به کسی تعارف کنند و او بگوید: نه و از دست من بر نمی آید؟ و یا اینکه مسوولی باشد که بگوید: چون فلان کس کارآیی و توانش از من بیشتر است، مسوولیت را به او واگذار می کنم؟ و یا اینکه حداقل یکی از این پستهای اضافیم ( ۳۷، کمتر و یا بیشتر) را بدهم به آن بدبخت بیکاری که مجبور نشود برای درآمدن از خجالت خانواده، به هر کاری دست بزند، حتی خود...! و یا خود...؟
و این در حالی است که امام صادق(ع)، خطاب به همین آدمها فرموده اند: «مَنْ طَلَبَ الرِّئاسَةَ هَلَک؛ کسی که طالب مقام باشد(و دلباخته آن گردد) هلاک می شود. [المحجة البیضاء، جلد ۶، صفحه ۱۱۲.]
... ای بابا! ما هم حرفها می زنیم ها، انگار نیم ساعت خواب اضافه ی جمعه، کار خودش را کرده است!
نظر شما